در نهایت همه آدم ها ناامیدت میکنن ، هیچ استثنائی هم وجود نداره
- ۰ نظر
- ۰۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۲۰
در نهایت همه آدم ها ناامیدت میکنن ، هیچ استثنائی هم وجود نداره
سکوت کردم
خندید و گفت:
به یاد ندارد.
راه هایی را که پیموده است
درهایی را که کوبیده است
عشق هایی را که آزموده است.
سکوت کردم
گریست و گفت:
یه یاد دارد هنوز..
راه هایی را که نپیموده است
درهایی را که نکوبیده است
عشق هایی را که نیازموده است..
{ واهه آرمن }
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ، ساکن شود ... بدیدم و مشتاق تر شدم
به نظرم هفته آخر آذر 17 سالگی ، در حالیکه یک هفته به شروع امتحان های نوبت مونده ، وقتی که کنار شوفاژ داری استراحت میکنی ؛ اونم یه استراحت بیست دقیقه ای و در حالیکه فکر میکنی هیچ تمایل خاصی به هیچ چیز و هیچ کس نداری بهترین زمان و مکان برای مردنه ... ایده نابودی تو اوج ؛ ایده وسوسه کننده ای هستش
1. هفته بعد امتحان و سختی ؟
2. فقط یه استراحت کوتاه و بعدش درس و درس ؟
3. بدون هیچ میلی ...: نخواستن نداشتن نیاز نداشتن ( قدر این بی میلی رو باید دونست ... حس رها شدن به آدم میده ، حس اینکه هیچ تعلق خاطری نسبت به هیچی نداری ، گاهی اوقات هم ترسناکه ؛ این ترسناکی زمانی هستش که بفهمی قراره دائما ادامه پیدا میکنه )
جوان ترها باید یاد بگیرند در انزوا زندگی کنند و تا جایی که ممکن است تنها باشند. از نظر من یکی از مشکلات جوان های امروزی آن است که سعی میکنند دائماً دور هم جمع شوند و سر و صدا راه بیاندازند و دیوانه بازی در بیاورند.
این میل دیوانه وار به دور هم جمع شدن، برای فرار از تنهایی، میتواند نشانه ی یک بیماری باشد. هر انسانی باید از کودکی یاد بگیرد که چطور وقتش را به تنهایی بگذراند و حوصله اش سر نرود.
قرار نیست ما، انسان هایی منزوی باشیم، اما باید بلد باشیم که به تنهایی با خودمان رو به رو شویم و در این رویارویی میتوان چیزهایی یاد گرفت که به شکل دیگری نمیتوان آموخت.
+آندری تارکوفسکی
منچستر کنار دریا یه فیلم بسیار تاثیر گذار از زندگی شخصی هستش که مسیری سخت رو قدم میزنه ، غمگینه ، رنج کشیده اما هنوز هم در اعماق وجودش احساساتی میشه ، کم هست اما هنوز از بین نرفته ... تحولش نه شبیه به فیلم بلکه شبیه به زندگیه .
حتی نمیشه گفت شبیه به خود زندگی
گهگاهی میتونه با قدرت صاف بایسته و گردنش رو صاف کنه و سوار بر قایق از وزیدن باد لذت ببره یا اینکه با یه توپ تنیس تو همون سر بالایی های زندگی و رها کردنش ، رسیدن به آرامشی در دریا ، ماهی گیری ، شبیه خودمون ... شبیه یه آدم ..
تو یکی از انسانی ترین صحنه های فیلم :
زن به همسر سابقش میگه : «نباید آن حرفها را به تو میزدم. دلم شکسته بود و همیشه شکسته خواهد ماند. اما خب دل تو هم شکسته بود.»
درکِ دردناکِ شخص دیگه زمان میبرد. باید ماشین رو پارک کنی، خاموشش کنی، پیاده بشی، و مثل عابری ساده روبروی شخص دردمند بایستی.
به نظرم هیچ عبارتی انسانیتر از این نیست: تو هم حق داشتی..
وقتایی هم که زورم به دلم نمیرسید ، سکوت میکردم