Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است


نمی دانی چقدر تنها هستم ، این تنهائی مرا اذیت می‌کند ، می‌خواهم امشب با تو چند کلمه صحبت بکنم چون وقتی که به تو کاغذ می‌نویسم مثل اینست که با تو حرف می‌زنم ، اگر در این کاغذ " تو " می‌نویسم مرا ببخش ، اگر می‌دانستی درد روحی من تا چه اندازه زیاد است !

روزها چقدر دراز است -عقربک ساعت آنقدر آهسته و کُند حرکت می‌کند که نمی‌دانم چه بکنم. آیا زمان به نظر تو هم اینقدر طولانی است ؟ شاید در آنجا با دختری آشنائی پیدا کرده باشی، اگرچه من مطمئنم که همیشه سرت توی کتاب است ، ولی من پشت شیشه هایم را پارچهٔ کلفت کشیده‌ام تا بیرون را نبینم ، چون کسی را که دوست داشتم آنجا نیست - همانطوری که برگردان تصنیف می‌گوید : «پرنده‌ای که به دیار دیگر رفت برنمی‌گردد»


+صادق_هدایت



گاهی خبری میخونم که در اون راجع به کارهای خوب یا بد شخصیتی صحبت شده..ممکنه من صحت اون خبرو نپذیرم ( و یا با خودم بگم این خبر تنها یک جنبه از قضیه بوده که روایت شده )  اما کاملا حس میکنم در احساس من نسبت به اون آدم تغییری ایجاد شده یا اگر تا به حال  باهاش آشنا نبودم یه احساس اولیه به وجود اومده...احساسی که قابل دفاع یا بیان کردن نیست..

تصور میکنم در تمام جنبه های زندگی این اتفاق می افته . گاهی احساساتی در ما متولد میشن که هیچ پشتوانه ی منطقی  و قابل قبولی ندارند اما کاملا در تصمیمات آینده ی ما تاثیرگذارند..

به نظر خودم این درست نیست که به خاطر صحبت هایی که درباره شخصیتی میشه ، نظرم راجع به اون مورد شخص یا به هر حال موضوع مطرح شده عوض بشه ، اما همیشه تأثیر خودشو داشته 

فکر میکنم کاری که لازمه برای داشتن یه زندگی سالم انجام بدیم جست و جوی این احساسات و پیدا کردن یه دلیل درست و حسابی و قابل دفاع برای داشتنشون و یا خط کشیدن و حذف کردن کامل اون هاست..این اولین تمرینیه که میخوام انجام بدم ...



وقتی به این فکر میکنم چه چیزی واقعا میتونه ذهنمو از همه مسائل دور کنه 

و بتونه منو از نتیجه راضی نگه داره 

آشپزی کردن و ورزش و رقصیدن جزو اولین کلماتی هستن که به ذهنم میرسه 

و امشب با تمام استرسی که برای خوب در اوردن لازانیا جلو مامان و خاله ها داشتم ؛ تونستم شاهکار ملی تحویل بدم 😎 

به نظرم وقتی واسه اولین بار و بدون هیچ تجربه ای بتونی بی نقص باشی ؛ جای حرف داری ( حداقل تو اون مورد ، الان من جای حرف دارم :)) )  





دنیا وفا ندارد ، ای نور هر دو دیده ...😔

{ این چند روز در این مورد هیچ اظهار نظری نکردم .
هیچ کاری از دستم بر نمیاد ، حرفام قوتی نداره 
ولی هیچ وقت فراموش نمیکنم ... 
چقد مظلوم ، چقد بدبختیم }


خنده هاش شبیه ترانه ست..زیبـاتر..زیبـاتـر




"چرا" از زبان ریچارد فایمن 👇🏻


+چرا از زبان ریچارد فایمن 


در پایان فایمن، کل پروسه پرسش "چرا" را بی اعتبار میداند 

او اضافه میکند باید تعیین کنیم چه چیزهایی مجاز است برای فهمیدن و چه چیزهایی نیست



عشق خیلی عجیبه و صحبت کردن درباره همچین مسئله انتراعی و ذهنی واقعا سخته . از نگاه من یکی از نشونه های عشق یا معشوق اینه که وادار به قد کشیدنت میکنه..این رشد از اون جهت مهمه تا خودت رو شایسته ی همراهی و حضور در کنارش ببینی..این به این معنا نیست که در این بین کسی بالاتر یا کسی پایین تر از دیگری قرار داره بلکه عشق در شروط اول ، خود خواه نبودن هستش چرا که خودخواه بودن ناشی از نادانی هست  ، قاطع نبودن در اندیشه و گفته های دو طرف هست ؛ طوریکه با داشتن هنر سکوت کردن و در وهله مساوی گفت و گو کردن و خود دار بودن به دیگری اجازه بدی حرف  ها و نظرات خودشو بیان کنه ، عشق ،تلاش برای شکوفا کردن طرفین در رابطه هست . اصلا شکل ایده آل رابطه اینه که هر دو به شکلی در مورددیگری این احساس رو داشته باشند..به  هرحال زندگی جنبه های مختلفی داره و ممکنه هرکسی در هرکدوم از این مسیرها چند گامی جلوتر از دیگری باشه و تفاوت های خوبی رو داشته باشه .. در این مورد یه جا خوندم که  گفته بود : رابطه ، مدیریت تفاوت هاست نه پایان دادن به این تفاوت ها و آسیب در اینه که ما تفاوت ها رو نپذیریم و سعی در کنار گذاشتن اونا داشته باشیم ؛ در واقع ما عشق رو میخوایم برای اینکه فردیت ما در کناردیگری و در حضور تفاوت ها شکوفابشه ؛ فردیتی که شامل روح درون ما ، تنهایی ما ، آزادی اندیشه ما و استقلال ما میشه بنابراین وجود تفاوت ها و تغییر در اون ها لازم هستش ..

نکته ی مهم تر اینه که معشوق نباید ساکن باشه یا جایگاه ثابتی داشته باشه تا بعد از مدتی تلاش دست یافتنی بشه..با رسیدن ،با احساس راحتی و امنیت ،نیاز به تلاش کردن و بهتر شدن در ما میمیره..معمولا در همون نقطه ست که  ما از همدیگه جدا میشیم و در همون جاست که این حرکت و رابطه ی پویا شروع به مردن میکنه..معشوقه ای مناسب حال ماست که هر روز به شکلی با پیش رفتن خودش ما رو هم درجهت های مختلف زندگی به تلاش کردن وادار کنه..این یک درخواست از جانب اون نیست..این خواسته و نیاز خود ماست وقتی میخوایم باز هم خودمون رو شایسته ی حضور در کنار اون ببینیم و هم اینکه رابطه ای که تأیید و تحسین بشه و موجب تغییر نشه فردیت شکوفا نمیشه و باید مواظب تنهایی خود نیز باشیم و صد البته مواظب تنهایی طرف مقابل .. 


{ نگاه مثبت خودم به عشق برام عجیب بود ، و اینکه از این پسرا هستن که گاهی اوقات اون اونقدر عمقِ شخصیتی دارن که بعد از سالیان سال هم در کنارشون بودن هنوز هم چیزایی برای کشف کردن در وجودشون وجود داره و به تبع اون تلاشِ پیوسته برای بالا کشیدن خودمون برای هم قد او بودن هیچ وقت متوقف نمیشه ؛ از اینا لطفا به منم بدید یا منو بهش بدید  😁😎 } 


به نظر من مدت زمانی که وقت میزاری برای اونی که دوسش داری ، صادقانه ترین شکل ابراز علاقه است :) 

21/8/96


چهارشنبه ها تو برنامه من پر از دریافت اطلاعات جدیده . 
ارتباط با آدما ، شنیده های جدید ، گفتنی های مهم ، گفت و گوی مناسب ، حس های عجیب ، ناراحتی ، خستگی ، جست و جو ، خوشحالی ، کتاب ها ، فیلم ها ، مقاله و افکار بقیه و ...
تنها چهارشنبه هایی که از بودن در جمع و شلوغی لذت میبرم  
در کنار ادم هایی که به نظرم هر کدومشون چیزی واسه یاد دادن و گفتن دارن 
حداقل نظر من اینه و از کنارشون بودن راضی هستم و لذت میبرم 
همینه که چهارشنبه هر هفته برناممو تغییر نمیدم .. 
هر جلسه ای که حضور دارم از شنیدن صحبت های جدید ، گفتنی هایی که باید گفته بشه و بهش پرداخته بشه وحس ایجاد یک ارتباط مفید راضی تر از قبل میشم و هر بار و هر بار متوجه میشم که هنوز هم چیزای جدیدی برای یاد گرفتن و دونستن هست 
از خسته بودنم بعد هر جلسه خوشحال میشم ، به نظرم یکی از باگ های خوب من همین باشه که از خستگی هام لذت میبرم و دلیلش اینه که باعث میشه فعال بودن رو احساس کنم .
الان حدودا بلدم چه جوری فیلم ببینم ، چه جوری کتاب بخونم و تفکر نقادانه داشته باشم :)  
و مهم تر از همه اینه که وقتی در جمعی قرار میگیری ؛ در اون جمع پذیرفته بشی  
و خوشحالم که تو این سن در مسیر همین جلسه ها و آدما قرار گرفتم