Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است


داستان روایت اشتیاق جوانی رویا پرداز است که تنهاست و تشنه همنفسی با دمسازی. بی نوا چنان سرگشته است و با حرمان دست به گریبان که در دیوارها، در و پنجره خانه های شهر دوست می جوید و با آنها راز دل می گوید. او در پترزبورگ به دنبال گمشده ای که با او هم زبانی کند به هر سو می پوید تا عاقبت در کنار آبراه با دختری گریان که او نیز عاشقی شیدا و تنهاست آشنا می شود و ... 

نوشته فئودور داستایوفسکی 

بخش های خوب کتاب : 

‏وای ناستنکا تنها ماندن سخت محزون خواهد بود محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری هیچ هیچ هیچ زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است.هیچ یک هیچ احمقانه و بی معنی ،انگار همه خواب بوده است ..


ولی آیا من آزردگی ام را به یاد می آورم، ناستنکا؟ آیا بر آینه روشن و مصفای سعادت تو ابری تیره می پسندم؟ آیا در دل تو تلخی ملامت و افسونِ افسوس می دمم و آن را از ندامتهای پنهانی آزرده می خواهم و آرزو میکنم که لحظات شادکامی ات را با اندوه بر آشوبم و آیا لطافت گل های مهری که تو جعد گیسوانِ سیاهت را با آن ها آراستی که با او به زیر تاج ازدواج بپیوندی پژمرده می خواهم؟ نه هرگز،هرگز و صد بار هرگز. آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی دعا می کنم.
خدای من، یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟...."


فیلمی که بر اساس همین داستان ساخته شده رو در پست های بعد میزارم ...



آخرش برمیگردم میگم : من و تو همدیگه رو جایی تو موسیقی ندیده بودیم ؟