Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

Its me

این شور که در سر است ما را ... وقتی برود که سر نباشد

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است



حد پروازم نگاه توست  

بالم را نگیر 



زندگی وارسی نشده ، هیچ وقت سزاوار زیستن نیست ...






+ تو با همه دخترایی که میشناسم فرق داری ! 
_ تو خیلی دختر میشناسی ؟ 
+ اره خب ، ادم باهاشون برخورد میکنه 
اما بزار خیالت رو راحت کنم ؛ آدم باید خیلی شانس بیاره که
با یکی مثل تو زندگی کنه 


احسان (صابر ابر): میدونی از این همه بدبختی چجوری خلاص میشیم مامان؟
یه شب یه شام ِ درست حسابی بپزی بخوریم، بعد سرِ فرصت همهٔ درزای درو پنجره هارو ببندیم، یکیمون شیر گازو باز کنه، بریم بخوابیم؛ صُب نشده همهٔ درد سرامون پریده..

اینجا بدونِ من | 1389 | بهرام توکلی

{ شاهکار این فیلم داستان خوب و شنیدنیش بود که برگرفته از نمایشنامه باغ وحش شیشه ای اثر تنسی ویلیامز نمایشنامه نویس آمریکایی بود که به نظر من خیلی زیبا با بافت فرهنگی ایران به اجرا در اومده  ،  بازی بانو معتمد آریا که واقعا خیلی خوب بازی کردن و نگار جواهریان و صابر ابر و پارسا پیروزفر ... . و اما پایان داستان ختم به خیر شدن کل ماجرا یا توهم احسان ؟ }

+ چقد صدای نگار جواهریان قشنگه ؛ دوس داری همش کنار گوشت حرف بزنه 
و درباره اسم فیلم : باید بگم هر بار که بهش فکر میکنم  بی دلیل ناراحت میشم
+اینجا بدون من ؟  _ اینجا بدون تو 




ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست
نه در حضور غریبه
نه کنجِ خلوتِ خود
گریستن نتوانستم

 که آفتاب بیاید

نیامد...

+رضا_براهنی



آزادی بدون قبول تعهد که آزادی نیست . آزادی تو خالی ، تهی ، بی محتوا ، آزادی که جرات انتخاب نداره ، آزادی متزلزل ، آزادی احتیاطی به چه درد می خوره ؟ مردها بیشتر در رویای آزادی هستن ولی کمتر به کارش می برن ، با دقت توی قفسه نگهش می دارن تا خاک بخوره.

آزادیم خشک میشه، میپوسه و قبل از اونا میمیره. مرداها واسه خودشون داستان میبافن: یک جور دیگه ای زندگی میکنن و برای خودشون یک چیز دیگه ای تعریف میکنن!

برای خودشون شاعرانه و بی سر و صدا یک زندگی دوگانه میسازن: یک زندگی مرموز، مطلوب، رویایی !

همون وقتی که در آغوشت برای هزارمین بار خوشبختی رو احساس میکردم، بازم خودمو شیری میدیدم که قادر به تسخیر هر زنیه. حتی همون روزی که این آپارتمانو میخریدیم تو سرم هوای رفتن بود!

وقتی رو زمینم فکر میکنم دریانوردم و وقتی تو دریام دنبال ساخت ساز تو خشکیم. وقتی عاشقتم از قید و بند گریزونم، وقتی مزدوجم از وفاداری بی زار..


+ اریک امانوئل اشمیت _ خرده جنایت های زن و شوهری {  کتاب خوب و کم حجم :) تو یه روز تموم میکنیش و راضی میشی  } 



کلما أردت أن أقول احبک ، خرجت کیف حالک ؟ 
و أنا کیف حالک جدا...

هر بار که تصمیم گرفتم به تو بگویم دوستت دارم 
گفتم " حالت چطوره " ؟ 
و من تو رو خیلی "حالت چطوره " 

+ چه روند جالبی 🤷🏻‍♀️






این سال آخرین سالی هست که مدرسه میرم و تو این دوازده سال تحصیلی هیچوقت و هیچوقت از هیچ معلمی بدم نیومده ؛ درسته گاهی اوقات ناراحت شدم اما اینکه دوسشون داشته باشم نبوده ، درک نمیکنم بعضی دانش آموز ها چه جوری میتونن با این همه زحمتی که معلم ها میکشن ؛ مسخرشون میکنن ! یا یه جوری رفتار میکنن باهاشون که بی ارزششون میکنه و بعد چند وقت کاملا عادی رفتار میکنن انگار نه انگار ناراحتی و کدورتی پیش اومده و اون شخص ممکنه این مسئله رو فراموش نکرده باشه

مسئله معلم و دانش آموز نیست ، مسئله احترام هستش ؛ احترام به خودت ، به خانواده ، معلم ، دوست و ...

احترام اگه قراره متقابل باشه باید از خودمون شروع کنیم 

فکر میکنم بی احترامی جز بی ادبی نیست و کسی که به بزرگ تر خودش احترام نزاره و با ادب و لحن و رفتار مناسب پاسخ درخواست دیگران رو نده ؛ حتی به خودش هم احترام نمیزاره ...

خیلی از روش ها و نوع صحبت صادقانه هست که میتونه مشکل رو حل کنه و فاجعه ی بی احترامی رو به بار نیاره و در عین حال بتونی حرفای خودتو بزنی ، باید بلد باشی چه جوری صحبت کنی 

و حتی اگر فکر کنم نیازی به احترام نیست همیشه باید یه پلی رو برای برگشت نگه دارم ( منفعت گرا 👀 )



در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد.
تو را صدا کردم
در تاریکترین شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی 
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشم ها و لب هایت
انس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
و لبخند آن زمانیم را
بازیافتم.
با تنت برای تنم لالا گفتی.
چشم های تو با من بود
و من چشم هایم را بستم
چرا که دست های تو اطمینان بخش بود
بدی، تاریکی است
شب ها جنایتکارند
ای دلاویز من ای یقین! من با بدی قهرم
و ترا بسان روزی بزرگ آواز می خوانم.
صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند.
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم،
از پنجره های دلم به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره آفتابی است
+ شاملو


با صد هزار مردم تنهایی 

بی صد هزار مردم تنهایی