It's me
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ
من یه دانش آموز کنکوری هفده ساله هستم
که مدام در حال تغییر کردنه ، نمیدونم چی درسته چی غلطه
ایده اینکه وبلاگ داشته باشم خیلی وقته تو ذهنمه اما انگیزه ای برای داشتنش نداشتم
میتونستم این کار رو قبلا انجام بدم اما مطمئن بودم وسط راه جا میزنم و این خوب نیست
اما الان که دارم مینویسم ؛ دقیقا نمیدونم کارم درسته یا نه ، جالبه یا نه ، نیاز هست که
بنویسم یا ... ، اصلا کسی میخونه ؟
انگیزه ام واسه نوشتن این وب این بود که یه ارشیو از چیزایی که خوشم میاد داشته باشم ، بعضی حرفامو بنویسم و وقتی تغییر کردم یا بعد مدتی دوباره خوندمش بدونم چه تغییراتی به وجود اومده . شاید جوگیری باشه که شروع به نوشتنشون کردم و واقعا نیاز نباشه
ولی حس خوبی به نوشتنش دارم ، نمیخوام این حس رو از خودم دریغ کنم ..
تصمیم گرفتم ادرس رو به چهارتا از دوستای خوب ، با فکر ، راحت از قضاوتشون بدم ... :))))
ولی دیدم نمیشه ، اونا میتونن از هر متن من یه برداشتی کنن و این حق رو دارن به نظرم ، من باید نهایت سعی رو بکنم که منظورمو به اونا برسونه و اگر نشد فاجعه میشه ؛ چون من از اون دسته از آدما هستم که حرف بقیه و فکر بقیه راجع بهمبرام مهمه
حتی گاهی اوقات بیشتر از خودم 😣
شاید این اتفاق بیفته ، شاید هم همچنان تصمیم داشته باشم که فقط خودم بخونم و بدونم ؛ چون من از تغییر کردن اگاهم و نمیترسم از اینکه تغییر کنم اما به اینکه بقیه چه نگاهی میتونن به من داشته باشن و قضاوت نکنن ... راستش مطمئن نیستم
من خیلی وبلاگ میخونم ولی هر وقت متنی تعصبی ، عاشقانه ، خصوصی مثه عقیده هاشون رو میخونم هیچ وقت نشده مستقیم اونو به صاحبش نسبت بدم و سعی کردم فقط خواننده باشم و راجع به نویسنده فکری نکنم
من میخوام بدونم از دیدگاه من چطوره نه اینکه نویسنده چطور آدمی هستش ... البته همین که نویسنده رو نمیشناسم خیلی تأثیر داره و قول نمیدم دوستام که این متن ها رو میخونن هم بتونن مثه من باشن 🤦🏻♀️
هیچوقت نخواستم بی منطق و بچگونه رفتار کنم ، خواستم بزرگ باشم ، سنجیده رفتار کنم و از اونجایی که به جز دو نفر ؛ بقیه ادمایی که باهاشون ارتباط دارم از خودم بزرگ تر هستن نمیخواستم احساس کنن که با یکی کوچک تر از خودشون ارتباط دارن .
ترس از قضاوت شدن واقعا سخته ؛
به خصوص برای اونایی که برات مهم هستن
- پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ